خطابه ی امام حسین (ع) خطاب به نخبگان جهان اسلام

  خطابه ی امام حسین (ع) خطاب به نخبگان جهان اسلام

  در حالی که یکماه تا ماه محرم و سالروز قیام تاریخی عاشورای حسینی باقی است گشتی کوتاه در تاریخ نشان می‌دهد امام حسین علیه السلام در طول رسیدن به سرزمین کربلا جامعه اسلامی را آماده یک قیام بزرگ کرده اند.

  یکی از مهترین اقدامات حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام خطبه ای است که ایشان در جمع نخبگان مسلمین ایراد کرده اند، بازخوانی خطبه سیدالشهدا علیه السلام در سرزمین منا درسی بزرگ و آموزنده برای مسلمانان در طول تاریخ است :

  خطبه‏ ی منای امام حسین (علیه السلام)

زمان: ذی حجه سال ۶۰ هجری

حضّار: بسیاری از صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و تابعین و صدها تن از آگاهان امت

مخاطب: همه ‎ ی تاریخ تا قیامت

ترجمه: حسن رحیم پور (با اندکی ویرایش)

منبع: تحف العقول، ص ۲۳۹ ؛ الغدیر، ج ۱ ، ص ۳۹۸ ؛ بحار، ج ۹۷ ، ص ۷۹.

بسم الله الرحمن الرحیم

 

AWT IMAGE


*ای مردم، بزرگان عبرت بگیرید از موعظه­ ای که خداوند به دوستان خود در قرآن می ‎ فرماید اگر شما خود را اولیای خدا می‌دانید، و اگر دین ‎ دارید و مخاطب قرآن هستید، پس بی­ تفاوت نمانید و احساس تکلیف کنید! آیا ندیده­ اید که خداوند چند بار در قرآن به روحانیون مسیحی و یهودی به شدت حمله فرموده و آنها را توبیخ کرده است که چرا مردان خدا در جامعه و حکومت بی­ عدالتی و فساد دیدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند؟ و فریاد نکشیند؟ و نیز فرمود: « نفرین بر کسانی از بنی اسرائیل که کافر شدند. آنها که امر به معروف و نهی از منکر نکردند، و چه بد عمل کردند.»

*خداوند علمای مسیحی، یهودی و روحانیون و آگاهان ادیان قبل را نکوهش کرد، زیرا ستمگرانی جلوی چشم آنها فساد می‏ کردند و اینان می ‎ دیدند و سکوت می ‎ کردند و دم برنمی­ آوردند. خداوند چنین کسانی را کافر خوانده و توبیخ کرده که چرا در برابر بی­ عدالتی و تبعیض و فساد در حکومت و جامعه­ ی اسلامی ساکت هستید و همه چیز را توجیه و ماستمالی می ‎ کنید و رد می ‎ شوید؟ چرا سکوت کرده­ اید؟ علت آن این است که عده­ ای از شما می ‎ خواهید که سبیلتان را چرب کنند و عده­ ای از شما هم می ‎ ترسید که سبیلتان را دود بدهند. عده­ ای طمع سفره دارید و سفره­ ی چرب می ‎ خواهید تا بخورید و می ‎ گویید که چرا خودمان را به زحمت بیندازیم و با نهی از منکر و انتقاد و اعتراض، ریسک کنیم؟ فعلا که بساط­مان رو به راه است و عده­ ای از شما نیز می ‎ ترسید.

اما مگر در قرآن نمی ‎ خوانید که فرمود از مردم نترسید از حاکمان و صاحبان قدرت و ثروت نیز نترسید؛ از من بترسید! آیا شما این آیه را ندیده­ اید؟

آیا سوره­ ی توبه را نخوانده­ اید که می ‎ گوید زنان و مردان مومن نسبت به یکدیگر ولایت اجتماعی دارند و حق دارند در کار یکدیگر دخالت بکنند؛ به این اندازه که یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر کنند. خداوند این حق و اجازه را داده است که شما نسبت به یکدیگر بی­ تفاوت نباشید؛ بلکه حساس باشید. اگر همین یک اصل امر به معروف و نهی از منکر یعنی نظارت دائمی و انتقاد و اعتراض و تشویق به خیرات و عدالت و مبارزه در برابر ظلم و بی­ عدالتی و تبعیض اجرا بشود، بقیه­ ی فرائض و تکالیف الهی نیز اجرا می شود؛ همین یک حکم را شما عمل بکنید! نترسید! دنبال دنیا نباشید! سورچران نباشید! اما هیهات که شما اهل همین یک تکلیف هم نیستید.

ولی من هستم. امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام و دین است؛ منتها دعوت زبانی تنها نه، صرفا اینکه «ای مردم بیایید و مسلمان شوید!» و «اسلام خوب است» و «به بعضی شبهاتتان پاسخ بدهیم» و تمام! اما نهی از منکر با «رد مظالم و جبران همه­ ی بی­عدالتی­ هایی که می‏ شود» شده است؛ و نه صرفاً گفتن اینکه «عدالت خوب است» و «ظلم بد است». یعنی در برابر ظلم و ستم ‎ هایی که شده، ایستادن و آنها را عقب زدن. جبران بی‏ عدالتی­ها، وظیفه‏ ی عملی شماست. باید درگیر شوید و با ستمگران، چشم در چشم بایستید و بگویید: « نه! » باید انتقاد و اعتراض کنید و یقه­شان را بگیرید. تقسیم عادلانه بیت المال و اموال عمومی و توزیع عادلانه ‎ ی ثروت، حکم خداست. گرفتن مالیات از ثروتمندان و هزینه کردن آن به نفع فقرا، ادامه همان تکلیف است. شما گروهی هستید که به آدم ‎ های خوب مشهورید و عالمان دین خوانده می ‎ شوید؛ به خاطر خداست که در نزد مردم هیبت دارید و هم بزرگان و هم ضعفا از شما حساب می‏برند.

*به نام دین است که از شما حساب می ‎ برند و احترام می­گذارند و شما را بر خودشان ترجیح می ‎ دهند؛ در حالی که هیچ فضیلتی بر آنها ندارید و هیچ خدمتی به این مردم نکرده­ اید. و مردم مجانی برای شما احترام قائل­ اند. و شفاعت شما را می‏پذیرند. شما به نام دین است که اعتبار و نفوذ کلمه دارید. در خیابان ‎ ها مثل شاهان نام می‏ برید. و با هیبت و کبکبه رفتار می‏ کنید. به راستی، چگونه به این احترام و اعتبار اجتماعی رسیده­ اید؟ فقط به این علت که مردم از شما توقع دارند که به حق خدا قیام کنید. اما شما در اغلب موارد از انجام وظیفه و احقاق حق الهی کوتاهی کرده­ اید و حق رهبران الهی را کوچک شمرده‏ اید.

* حق مستضعفان و طبقات محروم جامعه را تضییع کرده­ اید. شما نسبت به حق ضعفا و محرومین کوتاه آمده­ اید. این حقوق را نادیده گرفته­ اید و سکوت کرده­ اید اما هر چیز که فکر می‏ کردید حق خودتان است، مطالبه کردید. شما هرجا حق ضعفا و مستضعفین بود، کوتاه آمدید و گفتید: «ان شاءالله خدا در آخرت جبران می‏ کند» اما هر جا منافع خودتان بود، آن را به شدت مطالبه کردید و محکم ایستادید. شما نه مالی در راه خدا بذل کردید و نه جانتان را در راه ارزش‏ها و عدالت به خطر انداختید و نه حاضر شدید با قوم و خویش­ها و دوستانتان به خاطر خدا و اجرای عدالت و اسلام درگیر بشوید.

با همه­ ی این کوتاهی­ ها از خدا بهشت را هم می ‎ خواهید؟! پس از همه­ ی این عافیت ‎ طلبی­ها و دنیا پرستی­ها منتظرید که در بهشت همسایه­ ی پیامبران او باشید! در حالی که من می ‎ ترسم خداوند در همین روزها، از شما انتقام بگیرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت. مقام شما از کرامات خداست؛ دستاورد خودتان نیست. شما مردان الهی و مجاهدان و عدالت­ خواهان را اکرام و احترام نمی‏ کنید و تکلیف‏ شناسان را قدر نمی‏ نهید. حال آنکه به نام خدا در میان مردم محترمید. می‏ بینید که پیمان‏های خدا در این جامعه نقض می‏ شود و آرام نشسته­ اید و فریاد نمی‏ زنید؛ اما همین که به یکی از میثاق‏های پدرانتان بی­ حرمتی شود، داد و بیداد به راه می‏ اندازید. میثاق خدا و پیامبر خدا زیر پا گذاشته شده، شما آرامید، سکوت کرده و آن را توجیه می‏ کنید. حال، «میثاق پیامبر» در این جامعه تحقیر شده است؛ لال ها، زمین ‎ گیران، کوران، فقرا و بی ‎ چاره­ ها در سرزمین ‎ های اسلامی بر روی زمین رها شده­ اند و بی­ پناهند و کسی به اینها رحم نمی‏ کند. شما به این وظیفه­ ی دینی و الهی­تان عمل نمی ‎ کنید و کسی مثل من هم که می ‎ خواهد عمل کند، کمکش نمی‏ کنید. میثاق خدا این است که بیچاره­ ها و زمین ‎ گیرها نباید در شهرها گرسنه بمانند و کسی به دادشان نرسد. این میثاق خداست و شما خیانت کرده­ اید. شما مدام به دنبال ماست مالی و مسامحه؛ یعنی سازش با حاکمیت هستید تا خودتان امنیت داشته باشید، ولی امنیت و حقوق مردم برایتان مهم نیست. فقط امنیت و منافع خودتان برایتان مهم است. همه­ ی اینها محرّمات الهی بود که می­بایست ترک می‌ ‎ کردید و نکردید.

… و انتم اعظم الناس مصیبه لما غلبتم علیه من منازل العلما لو کنتم تشعرون .ذلک بان مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء بالله الامنا علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزله و ما سلبتم ذلک الا بتفرقکم عن الحق واختلافکم فی السنه بعد البینه الواضحه . و لو صبرتم علی الاذی و تحملتم الموونه فی ذات الله کانت امورالله علیکم ترد و عنکم تصدر و الیکم ترجع و لکنکم مکنتم الظلمه من منزلتکم واستسلمتم امورالله فی ایدیهم یعملون بالشبهات و یسیرون فی الشهوات… فالله الحاکم فیما فیه تنازعنا والقاضی بحکمه فیما شجر بیننا.

* شما می­بایست این ستمگران و فاسدان را نهی از منکر می کردید و نکردید، و مصیبتتان از همه بالاتر است. چون عالم به دین و اصحاب پیامبر بودید و چشم مردم به شما بود و شما را نماینده­ ی اسلام می دانستند. مجرای حکومت و مدیریت و رهبری جامعه باید به دست علمای الهی باشد که امین بر حلال و حرام خداوند هستند، اما شما کاری کردید که این مقام را از علما گرفتند و موفق شدند حکومت را منحرف کنند، زیرا شما زیر پرچم حق متحد نشدید و پراکنده و متفرق شدید و در سنت الهی اختلاف کردید با این که همه چیز روشن بود. اگر حاضر بودید زیر بار شکنجه و توهین، مخالفت کنید و در راه خدا رنج ببرید، حکومت در دست صالحان بود، اما شما در برابر بی­ عدالتی و ستمگران، تمکین و امور الهی و حکومت را به اینان تسلیم کردید، حال آنکه آنان به شبهات عمل می­کنند و طبق شهوات خود حکومت می­کنند و دین را از حکومت تفکیک کردند. فرار شما از مرگ، اینان را بر جامعه مسلط کردند، شما به زندگی دنیایی چسبیده­ اید و حاضر نیستید از آن جدا شوید. اما بدانید که هر کس در راه خدا کشته نشود، عاقبت می­میرد. آیا گمان می­کنید اگر شهید نشوید تا ابد زنده می­ مانید؟ اما اگر شهید نشوید، مدتی بعد با ذلت می­ میرید. شما از دنیا دست بر نمی­دارید، اما دنیا از شما دست برمی­دارد. پس ای علمای الهی، تا دیر نشده جانتان را در خطر بیاندازید و از حیثیتتان در راه دین و ارزشها مایه بگذارید و فداکاری کنید! شما این ضعفا و مستضعفین و فقرا و محرومین را دست ‎ بسته تحویل دستگاه ظالم داده­ اید. گروه ‎ هایی از مردم، برده­ ی اینان شده­ اند و مثل برده­ های مقهور و شکست خورده، زیر دست و پای آنان له می ‎ شوند. عده­ ای نان شب ‎ شان را نمی­توانند تهیه کنند. در هر شهری عده­ ای را گماشته­ اند که افکار عمومی را بسازند و به مردم دروغ بگویند. مردم نمی ‎ توانند دستی را که به سمتشان میآید تا به آنها زور بگوید، عقب بزنند و از خود دفاع کنند. شما همه­ ی این صحنه­ ها را می ‎ دیدید و کاری نمی ‎ کردید. اینان عده­ ای ستمگر و صاحبان قدرت­ اند که علیه ضعفا و محرومین، بسیار خشن عمل می­ کنند و به روش غیر اسلامی حکومت می­ کنند و متاسفانه بی ‎ چون و چرا هم اطاعت می­ شوند. در حالی که نه خدا را می­ شناسند و نه آخرت را قبول دارند. تعجب می­کنم از شما که این زمین زیر پای ظالمان صاف و پهن است، عده­ ای باج ‎ بگیر، حکم می ‎ رانند، و کارگزاران حکومت هم بویی از عاطفه و انسانیت و مهربانی نبرده ‎ اند و شما هم باز ساکتید.

اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنری المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک ویامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک . فان لم تنصرونا و تنصفونا قوی الظلمه علیکم و عملوا فی اطفاء نور نبیکم . و حسبناالله و علیه توکلنا و الیه انبنا و الیه المصیر

*خدایا تو می­دانی که قیام ما له­له زدن برای رسیدن به سلطنت، تنافس در قدرت و گدایی دنیا و شهرت نیست، بلکه تنها برای برپاکردن نشانه­ های دین تو قیام کردیم. (علامت‏های راهنمایی و تابلوهای راه را انداخته­ اند و من می ‎ خواهم دوباره این تابلوها را برپاکنم.) قیام برای این است که مردم گیج و گمراه شده­ اند و باید آگاه شوند و باید خونمان را به صورت این خواب ‎ زده‏ ها بپاشیم تا بیدار شوند

  شرح دعای عرفه/شرح صفات 21 گانه خداوند در فراز ابتدایی دعای عرفه

  شرح دعای عرفه/شرح صفات 21 گانه خداوند در فراز ابتدایی دعای عرفه

  سلسله مباحث شرح دعای عرفه/شماره یک/ شرح صفات 21 گانه خداوند در فراز ابتدایی دعای عرفه

  صفاتی که امام شهید و سیدالشهدا ‎ علیه ‎ السلام در دعای عرفه برای خدا بیان می ‎ فرماید فقط به او اختصاص دارد، و احدی غیر از خدا صلاحیت توصیف‌شدن به این صفات را ندارد هرکس که باشد. اما این صفات عبارتند از:

  1 ـ «لیس لِقَضائهِ دافِعٌ».

  الله، آن است که برای حکم و قضای او دفع کننده ‎ ای نیست.

  احدی نیست که بتواند حکم آن ذات جامع جمیع صفات کمال را دفع کند. و ظاهراً به قرینه جمله بعد، مراد از قضا در اینجا قضا و حکمی است که بر نفی و نابودی و یا سلب نعمتی از کسی یا جامعه ‎ ای باشد هرچند در برابر مطلق قضا و حکم الهی، کسی نیست که بتواند عرض اندام نماید اما در اینجا به ملاحظه قرینه ‎ ای که ذکر شد مراد، این نوع خاص است.

  و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد که از مصادیق ظاهره یا اظهر مصادیق قضای الهی است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمی ‎ نماید هرچند فی ‎ الجمله دعا و صدقه چنانکه در حدیث است:

  «الدّعاءُ یَرد القَضاء بعد ما اُبرِمَ اِبراماً» (1)

  ردّ قضا می ‎ نماید. که البته در این موارد نیز دافع حقیقی قضای الهی، خداست که ما در رساله «سرّالبداء» پیرامون مسأله تأثیر دعا و صدقه و امور دیگر در دفع بلا و طولانی شدن عمر یا کم شدن عمر یا وسعت رزق و امثال این امور، توضیحاتی داده ‎ ایم.

  در اینجا فقط عرض می ‎ کنیم که به قضا و قدر الهی باید ایمان داشت چنانکه به تأثیر دعا، صدقه، صله رحم و امور دیگر نیز ایمان داریم اگر چه تفاصیل و ارتباطات کامل این امور و مخصوصاً قضا و قدر بر ما مخفی است و شاید فهم آن تفاصیل برای ما دشوار و بلکه غیرممکن باشد. ایمان به این امور، علاوه بر این که ایمان به واقعیات و نظامی است که خدا در عالم کون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربیت و تکمیل او نقش مؤثر دارد و بدون ایمان به این امور و عقیده به اختیار عبد وامر بین امرین، تربیت و تکمیل انسان میسّر نیست. همه این امور از جنبه عقیدتی از اسباب و ابزار تربیت بشر است که خداوند مقدّر فرموده است.

  بشر می‌باید که در عین حالی که مختار است و اسباب و وسائل مادی را استخدام کرده و به کار می ‎ گیرد، به خدا اعتماد داشته باشد و همیشه از او کمک بخواهد و منصرف از او نباشد، و به فراهم بودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود که در بسیاری از موارد با اینکه انسان اسباب امری را فراهم می ‎ نماید و در نظرش حصول نتیجه قطعی است، ناگهان وضع بهم می ‎ خورد و نتیجه حاصل نمی ‎ شود و همه زحمت‌ها بی ‎ ثمر می ‎ گردد.

  وگاهی هم به عکس، اسباب پیشامد سوئی فراهم می ‎ شود و انسان در سراشیبی سقوط قرار می ‎ گیرد و بیچاره می ‎ شود ناگهان عنایت غیبی به ‎ طور معجزه ‎ آسا او را نجات می ‎ دهد.

  و سرّ بزرگی که در این جریان دیده می ‎ شود همان توجه بندگان به خداوند متعال است که اگر امور بر مجرای اسباب ظاهری بگردد و تخلف نپذیرد، مردم از عالم غیب و اسباب غیبیّه غافل می ‎ شوند. هریک از این دو جریان انسان را به خدا و عالم غیب متوجه می ‎ سازد و همه و هرکس این دو جریان را مکرر تجربه می ‎ کنند و از آن اگر روحشان بیمار نباشد خدا را می ‎ شناسند.

  داستان‌ها و حکایت‌های معرفت ‎ آموز در هر یک از این دو زمینه بسیار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزیمت» است که فرمودند:

  عَرَفْتُ الله بِفَسخِ الْعَزائم و نقض الهِمَم

  خدا را شناختم به فسخ عزیمتها و شکسته شدن همّتها.

  چنان‌که حضرت امیرالمؤمنین ‎ علیه ‎ السلام فرمود:

  عَرَفْتُ الله سُبحانَهُ بِفَسخِ العزائم وَحَلِّ الْعُقُودِ وَنَقْضِ الهِمَم(2)

  شناختم خدا را به فسخ عزیمت‌ها (تصمیم‌های قطعی) و باز شدن گره ‎ ها و شکستن همّت‌ها

  و حاصل این است که حصول اسباب مادی همیشه محصل مسبّبات نیست؛ گاهی با یأس از نیل به مقصود، مقصود حاصل می ‎ شود و گاهی نیز با یقین به حصول مطلوب به لحاظ حصول اسباب ظاهری و مادی، مطلوب حاصل نمی ‎ شود و امر، به عکس اراده و اسباب چینی انجام می ‎ گیرد به وجود خدا و تصرف اراده او پی می ‎ بریم و به گفته شاعر می ‎ فهمیم که قضای حق در کار است:

  اگر محول حال جهانیان نه قضاست *** چرا مجاری احوال برخلاف رضاست

  هزار نقش برآرد زمانه و نبود *** یکی چنانکه در آیینه تصور ماست

  بلی قضاست بهر نیک و بد عنان ‎ کش خلق *** بدان دلیل که تدبیرهای جمله خطاست

  به دست ما چو از این حلّ وعقد چیزی نیست *** به عیش ناخوش وخوش ‎ گر رضا دهیم سزاست

  2 ـ وَلا لِعطائهِ مانِعٌ

  و برای عطای او مانعی نیست هرکسی را بخواهد به هر عطایی سرافراز کند و هر نعمتی را به او عطا فرماید هیچکس نمی ‎ تواند عطای او را منع نماید و کسی را از عطای او محروم سازد.

  بدیهی است کمال حضرت ربوبی (عزّ اسمه) همین اقتضا را دارد که «لا دافِع لِقضائِهِ وَلا مانعٌ لِعطائِهِ» باشد زیرا اگر غیر از این باشد به عجز و نداشتن توانایی موصوف می ‎ شود و (الله) عاجز و ناتوان نمی ‎ باشد. پس این دو صفت در حقیقت راجع به صفت قدرت اوست که همه و هر چیز تحت سلطه قدرت و توانایی او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرتها و غالب بر همه است بلکه همه قدرتها و نیروها از قدرت او به وجود آمده و دلیل قدرت او هستند چون بدیهی است که سایر قدرتها حادث و مسبوق به عدم می ‎ باشند لذا باید قدرت بالذاتی باشد که همه قدرتها عطای او و مخلوق او و مستند به او باشند.

  3 ـ ولا کَصُنْعِهِ صُنعُ صانِع

  مانند صنع و ساختن یا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن یا صنعت و ساخته و مصنوع هیچ صانعی نیست؛ زیرا صنعتِ صنعتگران کامل نیست و بتدریج و با توجه به نواقص آن تکمیل می ‎ شود چه بسا که خود صنعتگر به نقص او توجه نمی ‎ نماید در حالی که صنایع الهی همه در حدّ خود کامل و بی ‎ عیب و نقص است. چنانکه در قرآن کریم می ‎ فرماید:

  ما تَری فی خَلْقِ الرّحمن مِنْ تَفاوت فَارْجِعِ البَصَرَ هَل تَری مِنْ فطور

  هیچ در نظم خلقت خدای رحمان، بی ‎ نظمی و نقصان نخواهی یافت. بارها با دیده عقل در نظام مستحکم آفرینش بنگر آیا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت.

  صنایع الهی بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه دیگر، آفریده شده است و صنایع بشری همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواص، ارتباطات صنایع الهی با یکدیگر و ترکیبات و چگونگی اجزای آنها فراهم شده است.

  در صنایع بشری همه از مواد و عناصری که خداوند متعال آفریده استفاده می ‎ شود و با تصرف در آنها و تلفیق آنها با یکدیگر صنایعی را عرضه داشته ‎ اند امّا صنایع الهی در بخش بدایع، آفرینش بسائط و مواد و عناصر است و در بخش مرکّبات تلفیق مواد و ترکیب اجزا و صورتگریها و امور دیگر است که هرگز در صنعت بشر مثل آن یافت نخواهد شد.

  در این معانی تفاوت نمی ‎ کند که صنع در کلام امام ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ مثل خلق که به معنی مخلوق گرفته می ‎ شود به معنی مصنوع و ساخته، تفسیر شود و یا مثل خلق و خلقت که به معنی فعل آفرینش و آفریدن هم استعمال می ‎ شود. صنع و صنعت نیز به معنی ساختن و مصنوع را پدید آوردن باشد که در این صورت نیز بین فعل خدا و ساختن او با فعل دیگران همین گونه فرقها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بی ‎ شریک است؛ نه از کسی یاری می ‎ گیرد و نه کسی با او همکاری می ‎ کند و نه از کسی مثل صنایع و افعال او صادر می ‎ گردد.

  این جمله اشاره ‎ ای است به گوشه ‎ ای از مفهوم متعالی توحید افعالی که معنایش این است که خداوند متعال در افعال و صنایعی که از او صادر می ‎ شود متفرد و یگانه است. بدون شریک و بدون استعانت از احدی هر فعلی و صنعتی را انجام داده و فعل و صنعت او نیز بی ‎ مثل و نظیر است. فعل و صنع هیچ کس همانند صنع و فعل او نیست و مثل آن از احدی صادر نمی ‎ شود.

  4 ـ وَهُوَ الجَوادُ الواسِعُ

  جود به معنی بخشش است و جواد که از صفات مشبهه است به معنی بخشنده و عطا کننده، کثیرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد یا خواسته نشده باشد. و واسع به معنی صاحب وسعت و گشایش است. چنانکه گفته ‎ اند: کسی است که دارایی و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، این است که «الواسع» صفت «جواد» و اشاره به این است که جود جواد کافی و فراگیر همه و واسع است و این هم از صفات جمالیه و فعلیّه خداوند و به معنایی هم صفت ذاتیّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، کمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اینکه ذات، مبدئیت و اقتضای صدور جود و فیض دارد، از صفات ذات است. و اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد که بر رفع فقر و قضای حوایج همه قادر است و قدرتش بر قضای حوایج همه را شامل است.

  در عده ‎ الداعی می ‎ فرماید:

  الواسع: هوالذی وسع غناه مفاقر عباده ووسع رزقه جمیع خلقه (3)

  که بنابراین می ‎ شود وسیعتر از این، این اسم شریف را معنی کرد به اینکه: واسع رحمتش، قدرتش، حاکمیّت، حافظیّت، رازقیّت، ولایت، قیّومیت، هدایت و سایر صفاتش همه در کمال کمال و محیط بر همه چیز همگان است.

  5 ـ فَطَرَ اَجناسَ البَدایع

  «بدایع» جمع بدیع است و بدیع هم بر مخلوقاتی که بی ‎ آنکه از چیزی آفریده شده باشد یا نظام آن و نقشه آن از نظم چیز دیگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پدید شده باشد و هم بر خدا که پدیدآورنده اشیا و اجناس بدایع است، اطلاق می ‎ شود. بنابراین از اسماءالحسنی است.

  «فاطر» نیز به معنای بدیع و مبدع است و آن از اسماء الله ‎ الحسنی است و از صفات فعلیّه خداوند است که مبدأ آنها صفت قدرت است که از صفات ذاتیّه است. بنابراین مضمون این جمله در وصف الله این است که او و فقط او اجناس و انواع پدیده ‎ های بدیع را آفرید.

  6 ـ وَاتْقَنَ بِحکْمَتِهِ الصِّنایعَ».

  اتقان و استحکام صنعت از نشانه ‎ های علم و حکمت صانع است. به گفته شاعر:

  فعلی بس محکم است گیتی و باشد *** فعل محکم دلیل حکمت فاعل

  و حقیر سروده ‎ ام:

  عالم که چنین اساس محکم دارد *** برنامه و دستور منظم دارد

  بر علم و قدرتش هست گواه *** چیزی نه زحد فزون ونه کم دارد

  ظهور این صفت در تمام موجودات عالم امکان از عناصر، بسایط، مرکبات، جماد، نبات، حیوان، انسان، معادن، زمین، آسمان، منظومه ‎ ها، کهکشانها و موجودات ذرّه ‎ بینی و ریزی که با چشمهای غیر مسلح دیده نمی ‎ شوند، آشکار است و تمام علوم و دانشهایی که بشر به آن دست یافته، مربوط به اطلاع و آگاهی از بخش کمی از نظام متقن و محکم این عالم است که انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحکامی را که در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسی نماید عمرش اگرچه چند برابر عمر طبیعی باشد کفایت نمی ‎ کند.

  اکنون نظام هربخشی از وجود انسان از روح و جسم آن، علمی جداگانه و پراهمیّت است که محققان در آن به تحقیق و کاوش بیشتر دائماً اشتغال دارند مبدأ این صفت اتقان صنع است. چنانکه در این جمله امام ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ است.

  صفت حکمت و علم خداوند است که با صفت قدرت که هردو از صفات کمالیه و نخستین، جمالی و دوم جلالی است از صنع صانع و اتقان صنایع و اتقان مجموعه عالم امکان، تجلی می ‎ نمایند.

  7 ـ لا تخفی عَلَیهِ الطَّلایعُ

  «طلائع» جمع طلیعه است به معنی دیده ‎ بان و پیش درآمد لشکر یا هر چیزی. که در اینجا ظاهراً مقصود آغاز مخفی و غیرمرئی اشیا و حوادث و وقایع است که بر غیر خدا مخفی و پنهان است ولی بر او مخفی و پنهان نیست. بدیهی است عالمیت مطلقه و دانایی همه جانبه، همین اقتضا را دارد این صفت ذاتی حقتعالی و بدون اعطا از کسی یا امکان ایجاد حجاب و پرده ‎ ای برای او ثابت است و از صفات جمالیّه کمالیّه است.

  8 ـ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدایعُ

  این جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقیقت بنماییم هم باید بگوییم مفهوم ودیعه، هم شامل ودیعه و سپرده ‎ های مادی است که بعضی بندگان نزد بعض دیگر می ‎ گذارند و هم شامل ودیعه ‎ های معنوی است مثل راز و سرّ و مطلب مکتومی را که کسی به کسی بگوید به شرط آنکه برای کسی بازگو نکند. و مثل شهادت که در نزد شاهد، ودیعه و امانت است. و مثل اعتقادات صحیح، اعمال و وظایف، طاعات و عبادات که نزد خدا محفوظ است و به حکم:

  اَنّی لا اُضیعُ عَمَلَ عامِل مِنکُمْ

  ضایع نخواهد فرمود.

  چنانکه از فخرالمحققین ـ ‎ علیه الرحمه ‎ ـ نقل شده است که:هرکس بخواهد در هنگام موت بر عقاید حقه ثابت بماند و از حق به باطل عدول نکند، اصول پنجگانه دین را با دلایل آن در پیش خود حاضر نماید و آن را به خداوند متعال بسپارد که در وقت رسیدن موت به او رد فرماید؛ به این طریق که پس از استحضار عقاید در ذهنش بگوید:

  اَللّهُمَّ یا اَرحَمَ الرّاحِمینَ اِنّی اَودَعْتُکَ یَقینی هذا وَثَباتَ دینی وَاَنتَ خَیرُ مُستودَعٍ وَقَد اَمَرتَنا بِحفظِ الوَدائِع فَرُدَّهُ عَلی وَقْتَ حُضُورِ موتی(4)

  9 ـ جازی کُلَّ صانع

  10 ـ وَرایشُ کُلِّ قانع

  11 ـ وَراحِمُ کُلِّ ضارع

  12 ـ وَمُنْزلُ المَنافِع وَالکِتابِ الجامِعِ بِالنُّور السّاطِعِ

  در این چند فراز نیز امام از افعال و عنایات الهی به بندگان یاد کرده و او را به این اوصاف که همه از صفات فعلی اوست و به اعتبار صدور این افعال بر او اطلاق می ‎ شود، توصیف نموده است هرچند مبدأ این افعال هم صفات ذاتیه او مثل علم و قدرت است او پاداش دهنده هر صنعتگر و صاحب کار است و مصلح احوال هرقناعت پیشه است. کسی که قناعت نمی ‎ کند و بیش از اندازه ‎ ای که به او از طلب رزق و روزی با کسب و کار می ‎ رسد می ‎ خواهد و بیشتر از آن صرف می ‎ نماید، کارش روبه فساد و اختلال می ‎ رود. به عکس کسی که به کار و زحمت و طلب حلال که از عبادات مهمه است تن در می ‎ دهد و رنج عمل را متحمل می ‎ شود و به آنچه از این طریق به او رسید راضی و خوشنود می ‎ شود و از اسراف و تبذیر پرهیز می ‎ نماید و بیش از آنچه درآمد دارد خود را در خرجهای اضافی و زاید بر حال خود نمی ‎ اندازد، کارش را خدا روبه نظام و اصلاح می ‎ برد.

  او رحم کننده به هر متضرع و زاری کننده است آنکه به هر تضرع کننده از مؤمن و کافر، موحد و مشرک، مطیع و عاصی رحم می ‎ کند و حتی به ضراعت و زاری جنبندگان دیگر جواب می ‎ دهد، فقط خداست. لذا حتی اگر ما بشنویم که خدا به بت ‎ پرستان و کفار در یک واقعه و یک جریان رحم نموده یا با نماز استسقا و ضراعت و زاری غیر مؤمنین از مخالفین، باران رحمتش را فرستاده است تعجب نمی ‎ کنیم؛ چون کاری است که بر حسب رحمانیت از او صادر می ‎ شود.

  به علاوه در این مواقع که دلها متوجه به عالم غیب می ‎ شود و در حال یأس و ناامیدی به او که پناه همه در همه اوقات است بر حسب فطرت پناهنده می ‎ شوند برای این که نور ایمان به غیب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمینه برای هدایت بیشتر آنها فراهم شود. خداوند به ضراعت آنها جواب می ‎ دهد در این میان گاه هم بعض ضراعتها بی ‎ جواب می ‎ ماند به لحاظ این که پاسخ مثبت، به مصلحت تضرع کننده نیست و درواقع پاسخ موافق رحم، بر او نیست یا این که انجام آن خلاف بعض سنن ثابته و حکمتهایی است که در علم خدا رعایت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزیم.

  بدیهی است در این مواقع و در همه موقعیتهای دیگر خداوند حکیم طبق حکمت بالغه خود و مصالح واقعی بندگان عمل می ‎ کند و بر خلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حکمت او چیزی کم نمی ‎ کند، و اما جمله بعد نخست اشاره می ‎ فرماید به انزال و فرو فرستادن منافع که ممکن است مصدر میمی یا اسم محل و مکان جمیع منفعت باشد و غرض انزال امور و چیزهایی است که موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب که بر زمین می ‎ تابد و نازل می ‎ شود و عنایات و فیوضی نامرئی. و خلاصه آثار ربّانیّت و ربوبیّت الهی که شامل حال تمام جهانیان می ‎ گردد و با نزول فیض از او به سوی همه انجام می ‎ شود مثل این بیان که می ‎ فرماید: ممکنات و مخلوقات نمی ‎ توانند برای کسب انواع کمالات و ایجاد ربط با خدا، بخودی خود به سوی او صعود نمایند و این فیض خداست که نزول می ‎ یابد و به آنها متصل می ‎ شود تا شرایط صعود آنان فراهم گردد.

  سپس اشاره به انزال کتاب که در اینجا ظاهراً مقصود فقط قرآن کریم است و الف و لام برای عهد و اشاره به قرآن است که آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احکام، نظامات و هدایتهای لازمه در هر موضوع، جامع است. و شاید مراد از نور ساطع تابان، همان تعالیم کامل و درخشان آن باشد.

  13 ـ وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ

  14 ـ وللکرباتِ دافِعٌ

  15 ـ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ

  16 ـ وَلِلجَبابِره قامِعٌ

  این چهار صفت که بازگشت به صفت علم و قدرت حق از صفات ثبوتیه دارند، خدایی خدا را بیان می ‎ نماید که دعاها را می ‎ شنود. دعا از هر کس ودر هرکجا باشد شنوایی خدا محدود به آلت و وسیله نیست که مشروط به شرایطی باشد و فاصله زمان و مکان در شنودن و نشنودن مؤثر باشد.

  در دیگر شنوندگان با تغییر شرایط صدا و صدا کننده یا تغییر شرایط صدا شده و شنونده، شنیدن و نشنیدن و کیفیّت شنوایی تغییر می ‎ کند. اما در خدا در جانب شنونده دعا، هیچ تغییر شرایطی تصور نمی ‎ شود چون اصلاً قدرت حق بر شنیدن از جانب او مطلق، بی ‎ قید، بی ‎ حد و بی ‎ انتهاست. از طرف دعا کننده اگرچه شرایط و کیفیّات، تفاوت می ‎ کند؛ گاهی آهسته دعا می ‎ کند و گاهی با صدای بلند خدا را می ‎ خواند و گاه در ضمیر و باطن خود به او توجه می ‎ نماید، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهایی که موانع نشنیدن برای اشخاص عادی موجود است. وگاهی نیز در محیط فارغ از موانع، دعا می ‎ کند.

  هیچیک از این شرایط و ظروف در شنیدن خدا اثر نمی ‎ گذارد و او همه را می ‎ شنود گر مورچه ‎ ای دم بزند در ته چاه از دم زدن مورچه آگاه بود همانطور که از صداهای بسیار بلند آگاه است این علم و آگاهی خداوند است.

  و اگر می ‎ گوییم خدا سمیع است یعنی از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع می ‎ شنود، آگاه است و او صداهایی را که مردم نمی ‎ شنوند نیز می ‎ شنود.

  و اگر می ‎ گوییم خداوند بصیر و بینا است و می ‎ بیند مقصود این است که آنچه را ما مبصر و دیدنی می ‎ دانیم و بدون حاسّه چشم نمی ‎ توانیم به آنها آگاهی یابیم مثل رنگها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بی ‎ آنکه به آلتی و حاسه ‎ ای نیاز داشته باشد و آنچه را که قوّه بینایی ما از دیدن آن عاجز است نیز می ‎ بیند.

  در انسان هم این حواس شنوایی، بویایی، بینایی، چشائی و بسایایی نیز وسیله علم می ‎ شوند ولی خداوند چون علمش عین ذات و قدیم است و منزّه از ترکیب و تجسم است بی ‎ اسباب و وسیله به همه چیز عالم بوده و هست.

  عقیده باطل مجسّمه

  مجسّمه اهل سنت خلاف این حقیقت را عقیده دارند آنها جمود به ظاهر الفاظ می ‎ کنند! و با این که به فرض الفاظی مثل: عین، ید، سمع، و غیر اینها ظاهر در همین مفاهیم جسمانی باشند، بر مجاز بودن آنها و عدم اراده معنی حقیقی از آنها قرائن عقلیّه دلالت دارد. بلکه در بعض موارد، قرائن حالیّه و عرفیّه نیز دلالت دارد.

  مثلاً اگر بگویند: دست فلانی بر سرهمگان دراز است یا چشم او همه جا را می ‎ بیند یا پایش همه جا را گرفته است این عبارت دلالت بر معنی حقیقی ندارد بلکه دلالت بر معنای عرفی دارد و معنی عرفی آن این است که: فلانی بر همه جا تسلط دارد.

  درباره خداوند مطلب به طریق اولی روشن و واضح است. علاوه بر آنکه: اثبات آلت سمع یا رؤیت برای خدا مساوی با سلب صفت خدایی و اثبات صفات سلبی و نفی صفات ثبوتی است. ذوق و فهم عرفی و عرفانی هم بر آنچه گفتیم دلالت دارد.

  ولی مجسّمه و حنابله ـ که وهّابیان عصر ما را باید افراطی ‎ ترین آنها در اثبات جسمیّت برای حقتعالی و ایمان به خرافات دیگر دانست ـ از این ذوق و درک و بینش که اساسی از اصول معرفه الله و از پلّه ‎ های مهم نردبان ترقی در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. یعلمون ظاهراً من الالفاظ و هم عن معانیها و حقایقها غافلون.

  صفت دیگر که در این چهار فقره به آن اشاره شده است و ذکر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعواتِ سامِعٌ» مناسبت پیدا می ‎ کند؛ زیرا در اینجا مقصود توجه دادن به صفات کمالیه جمالیه خداوند متعال است. لذا چون دعاها بیشتر مشتمل درخواست دفع نگرانیها، اندوه، غصه و غمهاست، اگرچه مجرد شنیدن دعاها و دیدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهی از آنها کمال است اما برای بنده ‎ ای که دعا می ‎ کند قبله دعایش قدرت و توانایی خدا بر دفع آن ناراحتی ‎ هاست و از این جهت که او دفع کننده کربتها است و لازمه این که دعاها را در این امور می ‎ شنود دفع آنهاست، بنده امیدوار می ‎ شود و به سوی او ملتجی می ‎ گردد و تضرع و زاری می ‎ نماید.

  و همچنین دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است که در جمله «وَلِلدَّرجاتِ رافِعٌ» بیان می ‎ فرماید که این رفع درجه و بلند شدن مقام نیز با خداست و اوست که درجات را در اثر دعا یا حکمتهای دیگر بلند می ‎ کند و رافع ‎ الدّرجات است.

  این چند صفت همه از صفات ثبوتیّه فعلیّه است که به دو صفت ذاتی علم و قدرت (دانایی و توانایی) برگشت دارند. و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضی قدرت بر این افعال و کارهاست.

  سپس به یکی دیگر از صفات ثبوتیّه فعلیّه که: «قامع الجبابره» است و از صفات جلال است در این جمله: «وَلِلجَبابِرهِ قامِعٌ» اشاره می ‎ فرماید که اوست که جبابره، طواغیت و ستمگران را قلع و قمع، نابود و هلاک می ‎ نماید و دعاهایی را که برای برانداختن و قلع و قمع آنها می ‎ شود، می ‎ شنود و مستجاب می ‎ فرماید. اوست که می ‎ فرماید:

  اَفَرَاَیتَ اِنْ مَتَّعناهُمْ سِنینَ ثُمَّ جاءهُمْ ماکانُوا یُوعَدُونَ ما اَغنی عَنْهُمْ ماکانُوا یُمتَّعُونَ

  اوست که گردنکشان و استکبارگران را بر خاک ذلت می ‎ نشاند و تخت ستمگران را سرنگون می ‎ نماید.

  و مصداق این اشعار منسوب به امیرالمؤمنین ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ می ‎ سازد؛ اشعاری که حضرت امام علی نقی ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ در مجلس متوکِل ناصبی، انشا فرمود و مثل آن خبیث را تحت تأثیر قرار داد:

  باتوا علی قلل الأجبال تحرسهم *** غلب الرجال فما اغنتهم القلل

  واستنزلوا بعد عزّ من معاقلهم *** واسکنوا حفراً یابئس ما نزلوا

  ناداهم صارخ من بعد دفنهم *** این الاساور والتیجان والحلل

  این الوجوه التی کانت منعمه *** من دونها تضرب الاستار والکلل

  فافصح القبر عنهم فیه سائله *** تلک الوجوه علیها الدود یقتیل

  قد طال ما اکلوا دهراً وماشربوا *** فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا (5)

  بر قلّه ‎ های بلند، خانه کردند و مردانی به نگهبانی آنان مشغول شدند لیکن قلّه ‎ ها آنان را سودی نبخشید.

  پس از سرفرازیها با خفّت از آن جایگاههای استوار، به زیر کشیده شدند و در گورهایی ـ چه بد منزل و مسکنی است! ـ جای داده شدند.

  بعد از خاکسپاری، منادی بانگ زد: آن تاجها، زیورها، پوششها و تجمّل به کجا رفت؟!.

  آن چهره ‎ های ناز پرورده که همواره در پس ‎ پرده و حجاب پنهان شده بودند، چه شدند؟!.

  عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهره ‎ های کرم زده آنان را به نمایش گذاشتند!.

  مدت درازی خوردند و آشامیدند و اینک پس از خوردنها، خورده شدند!.

  خاقانی هم در همین معانی سروده است:

  گفتی که کجا رفتند آن تاجوران اینک *** زیشان شکم خاک است آبستن جاویدان

  17 ـ فَلا اِلهَ غَیرُهُ

  18 ـ وَلا شیء یَعْدِلُهُ

  19 ـ وَلیْسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ

  20 ـ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ اللَّطیفُ الْخَبیر

  21 ـ وَهُوَ علی کُلِّ شَیء قدیرٌ

  این فرازها و جمله ‎ های بلند توحیدی همانند نتیجه و حاصل شانزده جمله ‎ های عرفان ‎ آموزی است که قبلاً امام ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ فرمود؛ یعنی کسی که دارای این صفات باشد که نه برای قضایش دافعی باشد و نه از عطایش منع کننده ‎ ای و نه صنع هیچ صانعی مثل او باشد و دارای سایر صفاتی باشد که بَر شمرده شد، غیر از او خدایی نیست؛ چون صاحب آن صفات باید منفرد و یگانه و بی ‎ همتا باشد. کسی که برای قضای او دافعی و برای عطایش مانعی نیست باید در قدرت، یگانه باشد و چیزی عِدل و برابر او نگردد و مثل او چیزی نباشد. و او شنوا، بینا، لطیف و آگاه است و او بر هر چیز تواناست چون لازمه اتصاف به آن صفات، این اوصاف است.


 

 

  پی‌نوشت‌ها:

  1. کافی، ج2، باب ان الدعا یردالبلاء والقضاء، ص341، ح7.

  2. نهج ‎ البلاغه / صبحی ‎ الصالح، حکمت 250، ص511.

  3. عده ‎ الداعی، (فی تفسیر اسماء الحسنی)، ص311.

  4. مفاتیح الجنان (بعداز دعای عدیله).

  5. تذکره الخواص / سبط بن الجوزی، فصل فی ذکر الهادی ـ ‎ علیه ‎ السلام ‎ ـ، ص361. البته این اشعار در کتابهای مختلفی با اندک اختلاف نقل شده است رک: مرآه الجنان، ج2، ص160، نزهه الجلیس، ج2، ص138. الاتحاف بحب الاشراف، ص67. جوهره الکلام، ص152. در کتاب اخیر می ‎ گوید: اشعار فوق بر قصر سیف ‎ بن ذی ‎ یزن حمیری مکتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، این ابیات نیز بوده است:

  انظر ماتری ایها الرجل *** وکن علی حذر من قبل تنتقل

  وقدم الزاد من خیر تسرّبه *** فکل ساکن دارسوف یرتحل

  وانظر الی معشرباتوا علی دغه *** فاصبحوا فی الثری رهناً بما عملوا

  بنوافلم ینفع البنیان وادخروا *** مالاً فلم یغنهم لما انقضی الاجل

  یعنی: «ای مرد! نیک بنگر که چه می ‎ بینی و قبل از رفتن بهوش باش».

  «و توشه ‎ ای از اعمال نیک که خشنودت سازد، پیش فرست. و بدانکه هر ساکن خانه ‎ ای بزودی خانه را ترک کرده خواهد رفت».

  «به گروهی بنگر که مدتها در آرامش و خوشی زیستند و اینک در زیر خاک در بند اعمال خود هستند».

  «خانه ‎ هایی بنا کردند و اموالی گردآوردند لیکن همینکه مدت آنان بسرآمد هیچیک، آنان را سودی نبخشید».

 
٠٩:٠٩

 



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 16477 بار   |   دفعات چاپ: 1346 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 238 بار   |   0 نظر