پایگاه مقاومت دانشگاه محقق اردبیلی

EN | AR |

میلاد با سعادت امام سجاد علیه السلام

امام سجاد (ع)؛ بنده کامل پروردگار

AWT IMAGE

و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما.و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما.و الذین یقولون ربنا اصرف عنا عذاب جهنم إن عذابها کان غراما.ساءت مستقرا و مقاما.إذا أنفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواما...و الذین لا یشهدون الزور و إذا مروا باللغو مروا کراما (1) .

آیات فوق از سوره فرقان است. خداوند در این آیات صفت مؤمنان گزیده را شمرده است. ... همه نشانه‏هایی را که برای بندگان کامل پروردگار «عباد الرحمن» معین شده در علی بن الحسین (ع) آشکار است. او در چنان دوره تاریک برای جویندگان انسانیت به حقیقت چراغی روشن بود. با رفتار و گفتار خود سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده کرد و مردمی که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند نمونه تربیت اسلامی را به چشم خود دیدند. پرستش خدا، نرم خوئی، محاسبه نفس تا حد ریاضت، خود شکنی برای حق، دستگیری مستمندان، بخشش، پرهیزگاری و...

جاحظ در رساله‏ای که در فضائل بنی هاشم نوشته در باره او گفته است:

اما علی بن الحسین (ع)، در باره او خارجی را چون شیعه و شیعه را چون معتزلی ومعتزلی را چون عامی و عامی را چون خاص دیدم و کسی را ندیدم که در فضیلت او شک داشته باشد و یا در مقدم بودن او سخنی گوید (2)

او نه تنها با خویشان، دوستان، آشنایان، بزرگوارانه رفتار می‏کرد، بلکه مهربانی وی بدان درجه بود که بر دشمنان درمانده نیز شفقت داشت، و بر جانوران سایه مرحمت می‏افکند.

طبری نوشته است چون خبر مرگ یزید به حصین بن نمیر رسید، به شام بازگشت. سر راه خود خسته و کوفته و نگران به مدینه آمد. اسب او ناتوان و سوار از اسب ناتوان‏تر. در مدینه علی بن الحسین (ع) از او پذیرائی کرد (3)

مجلسی از سید بن طاوس و او به اسناد خود از امام صادق (ع) آورده است که چون ماه رمضان می‏رسید علی بن الحسین (ع) خطاهای غلامان و کنیزان خود را می نوشت که فلان غلام یا فلان کنیز چنین کرده است. در آخرین شب ماه رمضان آنان را فراهم می‏آورد و گناهان آنان را برایشان می‏خواند که تو چنین کردی و من تو را تأدیب نکردم و آنان می‏گفتند درست است. سپس خود در میان آنان می‏ایستاد و می‏گفت بانگ خود را بلند کنید و بگوئید: علی بن الحسین (ع) ! چنانکه تو گناهان ما را نوشته‏ای پروردگار تو گناهان تو را نوشته است. و او را کتابی است که به حق سخن می گوید. گناهی خرد یا کلان نکرده‏ای که نوشته نشده باشد. چنانکه گناهان ما بر تو آشکارست، هر گناه که تو کرده‏ای بر پروردگارت آشکار است، چنانکه از پروردگار خود امید بخشش داری ما را ببخش و از خطای ما در گذر. و چنانکه دوست داری خدا تو را عفو کند از ما عفو کن تا عفو و رحمت او را در باره خود ببینی!

علی بن الحسین (ع) ! خواری خود را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر! پروردگاری که به اندازه خردلی ستم نمیکند.

علی بن الحسین (ع) ! ببخش! و در گذر تا خدا تو را به بخشد و از تو در گذرد، چرا که او می‏گوید:

و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبون أن یغفر الله لکم (4) این چنین می‏گفت ومی‏گریست و نوحه می کرد و آنان گفته او را تکرار می کردند. سپس می‏گفت پروردگارا ما را فرموده‏ای بر کسی که بر ما ستم کرده است ببخشیم. ما چنین کردیم و تو از ما بدین کار سزاوارتری. فرموده‏ای خواهنده را از در خانه خود نرانیم. ما خواهنده و گدا به در خانه تو آمده‏ایم و بر آستانه تو ایستاده‏ایم و ملازم درگاه تو شده‏ایم و عطای ترا می‏خواهیم. بر ما منت گذار و محروممان مساز که تو بدین کار از ما سزاوارتری. خدایا مرا در زمره آنان در آور که بدانها انعام فرموده‏ای.

سپس به کنیزان و غلامان خود می‏گفت "من از شما گذشتم. آیا شما هم از رفتار بدی که با شما کرده‏ام در می گذرید؟ من مالک بد کردار و پست ستمکاری هستم که مالک من بخشنده و نیکوکار و منعم است." آنان می‏گفتند "آقای ما تو به ما بد نکرده‏ای و ما از تو گذشتیم." می گفت "بگویید خدایا چنانکه علی بن الحسین (ع) از ما گذشت از او در گذر و چنانکه ما را آزاد کرد از آتش دوزخ آزادش کن."

ـ می‏گفتند آمین!

ـ بروید. من از شما گذشتم و به امید بخشش و آزادی شما را در راه خدا آزاد کردم و چون روز عید می‏شد بدانها پاداش گران می‏بخشید.

در پایان هر رمضان دست کم بیست تن برده و یا کنیز را که خریده بود در راه خدا آزاد می کرد. چنانکه خادمی را بیش از یک سال نزد خود نگاه نمی داشت و گاه در نیمه سال او را آزاد می‏ساخت. (5)

«مجلسی» به سند خود آورده است که: علی بن الحسین (ع) روزی یکی از بندگان خود را تازیانه زد، سپس بخانه رفت و تازیانه را آورد و خود را برهنه کرد و خادم را گفت "بزن علی بن الحسین (ع) را." خادم نپذیرفت و او ویرا پنجاه دینار بخشید. (6)

روزی گروهی در مجلس او نشسته بودند، از درون خانه بانگ شیونی شنیده شد. امام بدرون رفت بازگشت و آرام بر جای خود نشست حاضران پرسیدند: مصیبتی بود؟

ـ آری! بدو تسلیت دادند و از شکیبائی او به شگفت درماندند.

امام گفت: ـ ما اهل بیت، خدا را در آنچه دوست می داریم اطاعت میکنیم و در آنچه ناخوش می داریم سپاس می گوئیم (7) .

چنانکه نوشتیم در آن سالها چند تن از بزرگان تابعین به فقاهت و زهد مشهور بودند و در مدینه می‏زیستند چون: ابن شهاب (9) سعید بن مسیب (10) ابو حازم (11) همه اینان فضیلت و بزرگواری علی بن الحسین (ع) را به مردم گوشزد می کردند. سعید بن مسیب میگفت: علی بن الحسین (ع) سید العابدین است (12) «زهری» می‏گفت هیچ هاشمی را فاضل‏تر از علی بن الحسین (ع) ندیدم (13) از عبد العزیز بن خازم نیز همین اعتراف را نقل کرده‏اند (14) روزی در مجلس عمر بن عبد العزیز، که در آن سالها حکومت مدینه را به عهده داشت حاضر بود. چون برخاست و از مجلس بیرون رفت عمر از حاضران پرسید:

ـ شریف‏ترین مردم کیست؟

حاضران گفتند: تو هستی!

ـ نه چنین است. شریف‏ترین مردم کسی است که هم اکنون از نزد من بیرون رفت. همه مردم دوست دارند بدو پیوسته باشند و او دوست ندارد به کسی پیوسته باشد (15)

این سخنان کسانی است که تنها فضیلت ظاهری او را می‏دیدند، و از درک عظمت معنوی وی و شناسائی مقام ولایت او محروم بودند. ساده‏تر این که اینان که او رااین چنین ستوده‏اند، علی بن الحسین (ع) را امام نمی دانستند، و می‏بینیم که تا چه حد برابر ملکات نفسانی او خاضع بوده‏اند.

علی بن الحسین (ع) کنیزکی را آزاد کرد سپس او را به زنی گرفت. عبد الملک پسر مروان از ماجرا آگاه شد و این کار را برای وی نقصی دانست. بدو نامه نوشت که چرا چنین کردی؟ او به وی پاسخ داد:

«خداوند هر پستی را با اسلام بالا برده است. و هر نقصی را با آن کامل ساخته و هر لئیم را با اسلام کریم ساخته. رسول خدا کنیز و زن بنده خود را به زنی گرفت.»

AWT IMAGE

عبد الملک چون این نامه را خواند گفت:

آنچه برای دیگران موجب کاهش منزلت است برای علی بن الحسین (ع) سبب رفعت است. (16)

روزی یکی از بندگان خود را برای کاری خواست و او پاسخ نداد و بار دوم و سوم نیز، سرانجام از او پرسید:

ـ پسرم آواز مرا نشنیدی؟

ـ چرا.

ـ چرا پاسخ مرا ندادی؟

ـ چون از تو نمی‏ترسم.

ـ سپاس خدا را که بنده من از من نمی‏ترسد (17)

از او پرسیدند چرا ناشناس با مردم سفر می کنی؟ گفت:

خوش ندارم به خاطر پیوند با رسول خدا چیزی بگیرم که نتوانم مانند آنرا بدهم (18)

و روزی بر گروهی از جذامیان گذشت. بدو گفتند:

ـ بنشین و با ما نهار بخور. گفت:

ـ اگر روزه نبودم با شما می‏نشستم. چون به خانه رفت سفارش طعامی برای‏آنان داد و چون آماده شد برای ایشان فرستاد و خود نزدشان رفت و با آنان طعام خورد (19)

چون میخواست به مستمندی صدقه دهد نخست او را می‏بوسید، سپس آنچه همراه داشت بدو میداد (20)

نافع بن جبیر او را گفت:

تو سید مردمی و نزد این بنده ـ زید بن اسلم ـ می روی و با او می‏نشینی؟

گفت: ـ علم هر جا باشد باید آنرا دنبال کرد (21)

در روایت مجلسی از مناقب است که: ـ من نزد کسی می‏نشینم که همنشینی او برای دین من سود داشته باشد (22)

و چون او برای خدا و طلب خشنودی خدا با بندگان خدا چنین رفتار می کرد، خدا حشمت و بزرگی او را در دیده و دل مردم می‏افزود.

او را گفتند تو از نیکوکارترین مردمی. ندیدیم با مادرت هم خوراک شوی. گفت می ترسم دست من به لقمه‏ای دراز شود که او چشم بدان دارد و مرا عاق کند (23)

او برای خدا و تحصیل رضای پروردگار، با آفریدگان خدا، این چنین با فروتنی رفتار می کرد، و خدا حرمت و حشمت او را در دیده بندگان خود می‏افزود. دشمنان وی ـ اگر دشمنی داشته است ـ می‏خواستند قدر او پنهان ماند و مردم او را نشناسند، اما برغم آنان شهرت وی بیشتر می‏گشت، که خورشید را به گل نمی توان اندود و مشک را هر چند در ظرفی بسته نگاهدارند، بوی خوش آن دماغ‏ها را معطر خواهد کرد.»

پی‏نوشت‏ها:

1.بندگان رحمان که در زمین آرام راه می‏روند. و چون نادانان با آنان نابخردانه سخن گویند به نیکوئی بدانها پاسخ دهند. و آنانکه شب را بر پای و در سجده به سر می‏برند. و آنانکه می گویند پروردگارا عذاب دوزخ را از ما بگردان! که عذاب دوزخ پایان نیافتنی است، و بد آرامگاه و بد جای اقامتی است. و آنانکه چون انفاق میکنند، نه اسراف میکنند و نه بر خود تنگ میگیرند و میانه را می‏گزینند، و آنانکه بدروغ گواهی نمیدهند و چون ناپسندی ببینند بزرگوارانه از آن می‏گذرند. (الفرقان: 63ـ 73) .

2.عده الطالب ص 160

3.تاریخ طبری ج 7 ص 432

4.به بخشند و در گذرند آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد (نور: 22)

5.بحار ج 46 ص 103ـ 105

6.بحار ج 46 ص 92

7.حلیه الاولیاء ج 3 ص 138.مناقب ج 4 ص 166 و نگاه کنید به کشف الغمه ج 2 ص 103

8.محمد بن مسلم زهری متوفی به سال 124 ه.ق

9.متوفای سال 94 ه.ق

10.ابو حازم از تابعین است.

11.کشف الغمه ج 2 ص 86

12.انساب الاشراف ج 2 ص 146 نسب قریش ص 58 از یحیی بن سعید.علل الشرایع ج 2 ص 232

13.ارشاد ج 2 ص 142.حلیئه الاولیاء ج 3 ص 141

14.مناقب ج 4 ص 167

15.عقد الفرید ج 7 ص 121ـ مناقب ج 4 ص 162.عیون الاخبار ج 4 ص 8 و نگاه کنید به المعارف ص 215

16.ارشاد ج 2 ص 147.مناقب ج 4 ص 157.کشف الغمه ج 2 ص 87 اعلام انوری ص 261ـ 262

17.کشف الغمه ج 2 ص 108

18.اصول کافی ج 2 ص 123.الامام علی بن الحسین ص 345

19.حلیه الاولیاء ج 3 ص .137

20.کشف الغمه ج 2 ص 78ـ 79

21.ج 46 ص 31

22.مناقب ج 4 ص 162

منبع: کتاب: زندگانی علی بن الحسین (ع)، ص 107

نویسنده: سید جعفر شهیدی



CAPTCHA
دفعات مشاهده: 5278 بار   |   دفعات چاپ: 1240 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 188 بار   |   0 نظر